آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

یک هدیه از یک دوست

امروز که به صندوق پست قصر سر زدم، دیدم واااووو یه کارت پستال خوشگل برام رسیده، از یه سرزمین دور، از طرف شاهزاده آنیسای نازنین و ملکه سمیرای مهربون. خیلی ممنون از سورپرایزتون  ...
11 مهر 1391

278 امین روز تولد-فرمانروا در فرهنگسرای فردوس و پارک ارم

1391/06/19 امروز صبح بابایی بلوار فردوس کار داشت. من و مامانی هم باهاش رفتیم. تا بابایی کاراشو انجام بده، ما هم گشتی در فرهنگسرای فردوس زدیم. بابایی که کارش تموم شد با هم رفتیم دومین نمایشگاه نوزاد، کودک و نوجوان (کیتکس2012) که در بازار مبل تهران برگزار می شد. عصر هم سری به نمایشگاه فروش پاییزه تو پارک ارم زدیم. ...
19 شهريور 1391

277 امین روز تولد

1391/06/18 بعضی روزا مثل امروز مامانی به من یه غذایی میده که با خوردنش ریش و سبیل سفید در میآرم. بعد بابایی با یه وسیله ای ریش و سبیلمو میتراشه و من کلی شنگول میشم. حالا آماده ام که به کارهام برسم. کیفمو برمیدارم و میرم بانک. قراره به عنوان رئیس هیات مدیره وام شرکت را دریافت کنم. وام رو که گرفتم بر می گردم خونه و به روش اینترنتی قسطها و بدهی های شرکت رو پرداخت میکنم. خوبی اینترنت اینه که آدم با زیرپیراهن هم می تونه کاراشو انجام بده. بعد از این همه کار و فعالیت، نیاز به تجدید انرژی دارم. فکر کنم یک برگ کاهو به عنوان میان وعده مناسب باشه. کلا خیلی کیف میده آدم از نمای بالا نتیجه زحمات و تل...
18 شهريور 1391

276 امین روز تولد- فرمانروا به جنگ اژدها می رود

1391/06/17 امروز بعد از ظهر دست پادشاه اعظم و ملکه مکرم را گرفتم و بردمشون شهربازی باراجین تا هوایی عوض کنند. اونها از اینکه آورده بودمشون بازی کنن خیلی شاد و خندان بودند. من هم از شادی اونها خوشحال شدم. سوار بر کالسکه فرمانروایی داشتم از شهربازی دیدن میکردم که ... که خبر دادند اژدهایی به باراجین حمله کرده و همه از ترس اون فرار را برقرار ترجیح دادند. این بود که سریع خودمو بهش رسوندم و با یک حرکت پریدم پشتش. بعد از یک نبرد جانانه بالاخره تونستم افسار اونو به دست گرفته و رامش کنم. سپس برای استراحت کنار ساحل استخر رفتم که یهو متوجه شدم پدر اون اژدها به من حمله کرده... دیدم اگه نجن...
17 شهريور 1391

276 امین روز تولد- فرمانروا در قصر

1391/06/17 از آنجاییکه پادشاه و ملکه، حضور من در مطبخ را در شان یک فرمانرا نمی دانند، با رورووک و تعدادی بالش سعی در جلوگیری از حضور فعال من در آنجا را داشتند. ولی تواضع و فروتنی فرمانروایانه حکم میکنه من این موانع را از جلوی پای خود برداشته و در مطبخ حضور بهم برسانم. بابا و مامان که فرصت نمی کنن خاطرات یک فرمانروای محبوب را برای ثبت در تاریخ بطور مرتب نوشته و در وبلاگ خانه قرار بدن. به همین خاطر گاها مجبورم خودم اقدام به اینکار کنم. کی میگه وان فقط موقع حمام کردن به درد میخوره؟ پس از تلاشهای زیاد تونستم ثابت کنم از وان برای استراحت و بازی و مطالعه نیز می شود استفاده کرد. ...
17 شهريور 1391

275 امین روز تولد-نمایشگاه روز قزوین

1391/06/16 امروز آخرین روز جشنواره روز قزوین در سرای سعدالسلطنه بود. بعد از برگزاری جشن نهمین ماهگرد تولد عازم جشنواره شدیم. اولش هم رفتیم سراغ شیرینیها!! شما هم بفرمایید... اونجا با یک چراغ فروش آشنا و دوست شدم. حیف که چراغ جادو نداشت که دست بکشم آقا غوله از توش در بیاد، بهش بخندیم... آثار دستی مخصوصا آینه هاشون هم خوشگل بودن... کلی خودمو تو آینه ها نگاه کردم و از آفرینش زیبای خدای متعال لذت بردم... تابلو فرشهای قشنگی هم آورده بودند ولی تابلوهای نقاشی مامان جون خودم قشنگترن... سری هم به بخش اختراعات و ابتکارات زدم و گلویی تازه کردم. بنر پشت سرم مربوط به اختراع صندلی نجات مساف...
16 شهريور 1391

275 امین روز تولد-کارهای روزمره فرمانروا

1391/06/16 هر روز صبح زود که از خواب بیدار می شم کلی کار دارم که باید انجام بدم. اول سری به اتاق بابا مامان می زنم ببینم بیدار شدن یا نه؟ بعد از کمی نرمش و ورزش صبحگاهی موقع صبحونه است. دو سه تا پنکیک با مقداری شیر و تخم مرغ و مخلفات معمولا تا حدودی گشنگیمو برطرف میکنه!!! اگه وسایل خونه نیاز به تعمیر داشته باشه، دست بکار میشم. اصولا چرخ خیاطی وسیله مناسبی برای تعمیر کردنه، چون قطعات زیادی داره و غیر از من بقیه نمی تونن از عهده تعمیرش بربیان!! بعد از کارای خونه، نوبت خریدهای خارج خونه است. معمولا برای اینکار سوار ماشین میشم و اگه تنظیماتش درست نباشه، اول تنظیمشون میکنم مثل صندلی، آینه، کمربند، ت...
16 شهريور 1391
1